زمان مطالعه: ۳ دقیقه

بیل گروس تا کنون بیش از صد استارتاپ تاسیس کرده که معروف ترین آنها پیکاسا، نت زیرو، پت اسمارت، اسنپ، فود می ، و ای تویز می باشد. او همچنین شرکتی به نام “Idea Lab” دارد که کارش تمرکز بر روی ایده های جدید استارتاپی و سرمایه گذاری و پروش دادن آنهاست. در یکی از سخنرانی های اخیر او که در ونکوور کانادا برای “TED” انجام شد، در مورد تحقیق مهمی که بر روی بیش از ۲۰۰ شرکت استارتاپی انجام داده بود صحبت کرد. موضوع این تحقیق در مورد بررسی مهمترین عامل موفقیت یک شرکت استارتاپی بود. گروس با تکیه بر دانش و تجربه بالای خود و بررسی اطلاعات آماری شرکتش در ۲۰ سال گذشته پنج عامل زیر را مهمترین دلایل پیروزی یا شکست استارتاپ ها عنوان کرد:

  1. تیم خوب
  2. ایده خوب
  3. طرح اقتصادی قوی
  4. بودجه بالا
  5. زمان مناسب ورود به بازار

بعد از مشخص کردن این شاخص ها، گروس و تیم تحقیقاتی اش شروع به امتیازدهی به هر کدام از این موارد در ۲۰۰ شرکت استارتاپی (چه آنهایی که به موفقیت چشمگیر رسیده بودند از جمله اوبر، لینکدین، یوتوب و چه آنهایی که طعم شکست را تجربه کرده بودند از جمله فرنداستر، وب وان، پتز.کام) کردند.

نتیبجه این تحقیق بسیار عجیب و جالب بود. بر خلاف تصور عموم که داشتن یک ایده خوب و یک تیم قوی را مهمترین فاکتور در موفقیت استارتاپ ها می دانند، نتایج تحقیق گروس نشان داد که زمان مناسب ورود به بازار با ۴۲ درصد به عنوان مهمترین عامل موفقیت و یا شکست استارتاپ ها می باشد. داشتن یک تیم خوب و اجرای بی نقص طرح با ۳۲ درصد در اولویت بعدی، و داشتن ایده جدید و متفاوت در اولویت سوم با ۲۸ درصد شناخته شدند. هرچند، گروس معتقد است که از قرار گرفتن بودجه بالا و طرح اقتصادی قوی در اولویت های پایین تر متعجب نشده است چرا که امروزه خیلی از شرکت ها و نهادهای مختلف از جمله کیک استارتر و ایندیه گوگو وجود دارند که از استارتاپ ها در زمینه های مالی حمایت های خوبی میکنند.

گروس برای توضیح نتیجه تحقیقش مثال شرکت “Airbnb” را ذکر کرد. در ابتدا که ایده این شرکت استارتاپی در میان سرمایه گذارها مطرح شد اکثرا عنوان کردند که “هیچکس حاضر نخواهد شد فضایی از خانه اش را به یک غریبه اختصاص دهد”! شاید هم حق با این سرمایه گذاران بود. ولی این ایده زمانی مطرح شد که بحران اقتصادی شدیدی در زمینه مسکن در آمریکا حکمفرما بود و بسیاری از مالکین با مشکلات مالی برای بازپرداخت وامشان دست و پنجه نرم میکردند. به همین دلیل آن زمان مناسب ترین زمانی بود که کاربران توانستند ایده ی خوب و متفاوت این استارتاپ را بپذیرند. مثال مشابهی که میتوان در بازار داخلی ذکر کرد “اسنپ” است که بیش از یک سال از زمان عرضه آن به بازار گذشته است. در واقع اسنپ زمانی به بازار عرضه شد که اکثریت مردم گوشی های لمسی پیشرفته داشته، اینترنت های موبایل پرسرعت در اختیار عموم قرار گرفته بود، و شرایط نصب درگاه های پرداخت بانکی بر روی موبایل ها فراهم شده بود. حال تصور کنید اگر اسنپ در سال ۲۰۰۹ همزمان با اوبر که در آمریکا عرضه شده بود در ایران راه اندازی میشد. آیا به درصدی از موفقیت امروزش میرسید؟

به طور خلاصه باید گفت، قطعا ایده خوب و اجرای بدون نقص پروژه استارتاپی مهم است. اما زمان بندی درست برای ورود به بازار ممکن است حتی بیشتر مهم باشد. برای تخمین درست زمان مناسب، کافی است از خود بپرسید “آیا مصرف کنندگان واقعا به دنبال چیزی که شما میخواهید به آنها عرضه کنید در این زمان هستند یا خیر”؟ در جواب دادن به این سوال باید صداقت بالایی داشت، و تمایلات و انگیزه های فردی خود را کنار گذاشت. آیا شمایی که ایده ی استارتاپی خوب و جدیدی دارید، چنین صداقتی را نیز دارید؟